امروز که مریض بود مینشست پشت دوچرخه و به فرمون تکیه میداد و کارتون میدید حال بازی نداشت و غذا نمیخورد تا دو دقیقه از اتاق میومدم بیرون میگفت: انه تای نامن این لغات در هیچ زبان زنده دنیا وجود نداره ولی یعنی عمه بیا بخوابیم. و خودش پتو و بالشت میورد هرجای خونه که ایستاده بودیم دراز میکشید و برای من جا باز میکرد و میزد رو بالشت که یعنی سرتو اینجا بزار اصرارم داشت حتما پتو بکشم رو خودم . بعدش همونطوری که مثلا میخواستیم بخوابیم حرف میزدیم یا شکلک در میوردیم یا منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شخصي فرشيدجعفري لوازم خانگی عشق و دوستی فروشگاه اینترنتی دوزین کالا مدرسه آنلاین مجله سرگرمی تفریحی تازه ترین پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان isfahankhadamat ون چوب